- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
مـژده ای اهل ولا صاحـب دوران آمد پـادشـاه دل مــا در دل شــعــبــان آمـد قحـطی عـشق مـیان هـمه دنیا شده بود ناگـهان یوسـف ما از سوی زندان آمد از تن خشک زمین تاب و توان پر زده بود با قـدوم گـل نرگـس به تنـش جـان آمد عالم از بوی گلی غرق تبسم شده است در گـلـسـتـان ولا لالـه و مـرجـان آمـد همه در عرش خدا دست به سینه شدهاند چون که بر روی زمین حضرت جانان آمد صاحب کل زمان حضرت محبوب سلام از نفـس های تو بوی گـل ریحـان آمد آید آن روز که شیعه بشود شاد که چون خـبـر آیـد کـه فـراق تـو به پـایـان آمـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
تقوا کمیتـش بیحضورت لنگ مانده از این جهان آقا فـقـط نیـرنگ مانده شوق ظهورت نیست در رأس دعاها اما به ظاهـر ندبـهها پُـر رنگ مانده خالیست جای بـندگـان وقت مناجات ادعـیه رفـتـه جـای آن آهـنگ مانـده بر یـازده معـصوم دنـیا ظـلـم را دید بر صفحـه تاریخ ما این نـنگ مانده امروز هم دعـوا سَر نام عـلی هست آقـا نیا اینجـا هـنوز این جـنگ مانده ای ریـســمـان آمـده از سـمـت بــالا چیزی ندارم در بَر اما، چـنگ مانده باید به خود آیم که دیگر میشود دیر چون تا ظهـور یار وقتی تنگ مانده
: امتیاز
|
مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا که بیتو جهان، از گلایه لبریز است بهار، بیتو به رنگ غروب پاییز است بیا که فاجـعه میبارد از زمین و زمان ز اشک و خون، دل یارانِ حق، گهر ریز است بیا! به گـوش دل ما سرودِ مهـر بخوان بیا که صحبت عشّاق، بس دلانگیز است بیا! جهان زِ وجـود شهـیـد، رنگـین شد بـیا که نـالـۀ انسـان، گـلایـهآمـیـز است بـیـا که مـردم دنـیـا در انـتـظـار تـوأنـد در آرزوی وصـال تو، بـیقـرار تـوأند بیا که پیـش تو از روزگار، شکوه کنیم ز درد و رنج برون از شمار، شکوه کنیم ازین خـزان غـمافـزا، ازین شـبان سیاه ز سوز و درد دل بیقرار، شکـوه کنیم بـیـا کـه نـور بـگـیـریـم از فــروغ خـدا ز تـیـرهفـامی این شـام تار، شکوه کنیم تو ای صلابت ایمان! تو ای نشانه نور! بیا که در بر پـروردگار، شـکـوه کـنـیم بـیـا که مـردم دنـیـا در انـتـظـار تـوأنـد در آرزوی وصـال تو، بـیقـرار تـوأند بـیا و چـهـره شب را سـتـارهبـاران کن بهار و غنچه و گل را به شهر، مهمان کن به زرد رویی گـلهای پرشـکـسـته نگر فضای خـاطـر افـسرده را گـلـستان کن گرفته ظلمت شب، ره به کلبههای حزین بیا! ز پرتو خود کـلـبه را چـراغان کن ز سـنـگ فـتـنـه بییـاوران کـافـرکـیش شکـست شیـشه دلها؛ بیا و احـسان کن بـپا شده است خـدا را قـیـامـتی ز گـنـاه بیا و گوشه چـشـمی به حـقپرستان کن بـیـا که مـردم دنـیـا در انـتـظـار تـوأنـد در آرزوی وصـال تو، بـیقـرار تـوأند شـنــیــدهام که تـو از راه دور مــیآیـی پـی رهــایــی خـلــقِ صـبــور مــیآیـی عبور میکنی از راههای صعـب زمین ز جـادههـای بــدون عــبــور مــیآیــی بسوی ظـلـمت خـاموش راهـیان حـیات به کف گـرفـته طبـقهای نـور، میآیی چراغ عـدل به دست تو میشود روشن چو گل شکفـته ز درک حضور میآیی اگرچه قامت تو تا به کهکـشان خداست تو شاد و خنده به لب، بیغرور میآیی بـیـا که مـردم دنـیـا در انـتـظـار تـوأنـد در آرزوی وصـال تو، بـیقـرار تـوأند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
هیچ امیدی نباشد بر من و احـوال من مستحـق هیـچ پـروازی نـباشد بال من كارهای من وصالت را به تاخیر افكند بوی هجران میدهد پرونده اعمال من من دگر آن نوكر خوب و قدیمی نیستم این لباس نوكری گرید بر این احوال من بارها دستم گرفتی و نمـك گیرت شدم بارها شد، جای من تو آمدی دنبال من بارها خوردم زمین از جا بلندم كردهای شكر یك نعمت نكرد آخر زبان لال من یاد آن حال و هوای خلوت با تو بخیر با دعای خویش ده تغییر سوء حال من تـا دم آخـر مـنـم شـرمـنـده احسـان تو من گنه كردم تو كردی گریه براحوال من
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
ای آفـتاب عشق و عـدالـت شتـاب کن باز آ قـنـوت بـاغچـه را مستجـاب کن این خاک تشنه بیتو به باران نمیرسد بـاغ خـزان زده بـه بـهـاران نـمیرسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بیقرار توست تـنـهــا تـو مــنـجـی بـشـر و آدمــیـتـی اصـلاً تـویـی که فـلـسـفـۀ خـاتـمـیـتـی تو سِـرّ سـجـدههـای مـلائک بـر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عـالـمی ماتمکـدهست کعبۀ بیتو، خـلـیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صـد هـزار جـلوۀ مشـهـود میرسی بــا نـغــمــۀ الــهــی داوود مــیرسـی موسی شدی و طور به سویت شتافتهست نیل است که به شوق تو سینه شکافتهست سیـمای تو ز یـوسف مصری ملـیحتر هـمراه تو مسـیح و تـو از او مسیـحتر آیات حُسن و فضل و کمال تو بیحد است خوی و خصال تو همه عین محمد است هـمـراه تـوست معـجـزههای محـمـدی داری به روی شـانـه عـبـای محـمـدی مولا بـیـا به دین بـده روح دوبــارهای با ذوالـفـقـار فـتـح، شـکـوه دوبـارهای برپاست نهروان و جـمـلهای دیگری بیت الحرام و لات و هُبَلهای دیگری هـر سنگ را نگـاه تو سجّـیـل میکـند یـا هـر پـرنـده را چـو ابـابـیل میکـنـد باز آ که دست ظلـم و ستم را قـلم کنی باز آ که بـاز عـدل عـلی را عـلم کـنی بـاز آ که در مـدیـنـه قـیامت بهپـا شود صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکـوه الهی خلاصه است صلح و جهاد تو همه عین حماسه است در هـر نگـات نـور خـدا مـوج میزند امـیّــد سـیــدالـشــهــدا مــوج مـیزنــد آمیـزۀ صلابت و احـساس دیـدنـیست در قـامتت رشادت عـبـاس دیـدنیست سمت تو آبهای روان سجـده میکنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده میکنند بیانـتهـاست نـامـتـنـاهـیست عـلـم تو آئـیــنـۀ عــلــوم الـهـیسـت عــلــم تـو تا واژه واژهات مـلکـوت حـقایق است در هر نگات جلوۀ صد صبح صادق است داری به دوش پـرچـم باب الحـوائجـی در دست تـوست خـاتم باب الحـوائجی چـشم رئـوف تـوست بهـشت بـرین ما نـور ولایـتت شـده حِـصن حَـصیـن ما دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست پلکی بزن، نگاه تو باب المـراد ماست شوق تو در هـدایت ما بینهـایت است چشمان روشن تو چراغ هـدایت است برپا شدهست در دل عالم چه محشری دیگـر بـتاب مـاه خـدا! یابن عـسکـری مـن تـشـنـۀ نـگـاه تـوأم أیـهـا الـعـزیـز دلـتـنـگ روی مـاه تـوأم أیهـا العـزیـز تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی میشود نوای «اَنا المَهدی» تو را از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
بیتو عمرم میرود در قهقرایِ بیکسی ترس دارم از غم و درد و بلایِ بیکسی پشتِ من خالی نکن تکیه به دستت دادهام چون نمیسازد به دل؛ حال و هوایِ بیکسی بیکـسـی آمیـخـتـه بـا نـامِ زیـبـایِ شـمـا خوب میفهمی مرا ای مقـتدایِ بیکسی ای امـامی که تـمـامِ امّـتت در غـفلت اند سـالها پـوشـیـدهای آقـا ردایِ بـیکـسی بیکسیات شد سبب تا از خودم غافل شوم من کجا و صحبت از شورو نوایِ بیکسی یوسف زهرا! غمت را با کسی تقسیم کن ورنه میافـتی ز پـا ای آشـنایِ بیکسی هر کجا که میروی یادی کن از این بیوفا در مدیـنه یا نجـف یا کـربـلای بیکسی
: امتیاز
|
مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خواسـتم نـزدیکتر باشـم به آقـایم نشد تا بگـیـرم دامن لطـف تو مـولایـم نشد خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم بندها را وا کـنم از دست و پاهایم نشد ندبههای جمعه را هی خواب میمانم ببخش سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد ظاهـراً ذکـر تو را میگـویم اما باطـناً در میان عاشـقـانت باز هـم جـایم نـشد راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف خواسـتم تا محـضر تو با سرم آیم نشد گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن سر به خاک مقدمت ای یار میسایم، نشد دائماً میچرخم آقا جان به دور معصیت از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد کربلایم دیر شد، دارم خجالت میکشم آه آقا جان بگـو که وقت امضایم نشد؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
ای آشـنـای ایـن دل درد آشـنـای مـن روز فـراق تـو شـده شـام عـزای من دارم دوباره سر بههـوای تو میشوم حالا که نیـست هـیچدلی مبـتـلای من چون گوشهگیر کرده مرا درد غُربتت حرفی نمیزنـد کـسی از اِنزوای من یا مرگ یا وصال تو با خواست خودت نزدیک میشود به اجابت دعـای من یـا ایّـهـا الــعــزیــز؛ ذلـیــلانـه آمــدم بلکه دوباره درگـذری از خـطای من هرطور میل توست مرا از خودت بران کـاری نـکـردهام که بـمانی برای من شـایـد گـرفـتـه آه تـو دامــان بـنـده را وقـتی شـدیـدتـر شده درد و بلای من حـتـمـاً مُـقـصّـرم که جـوابـم نـدادهای یا آشـنا نـبـوده به گوشَت صدای من؟ تنها دلم به گفتن”یابنالحسن”خوشاست از من مگیر دلخوشیام را خُدای من
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
فروغ چهرۀ خوبان، شعاع طلعت توست کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی فزونتر از همه کس، در جهان شباهت توست از این شباهت بیحـد، در اشـتباه افـتـند که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست ز احمد و ز حسین و، ز حیدر و زهرا نشانهای به سـراپای سرو قـامت توست به پیکـر تو مجـسم، لطـافت روح است عجب بود که در این خاکدان، اقامت توست نـگـاه مهـر تو، غـارتگـر دل پـدر است عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان که لطف و مرحمت بیشمار خصلت توست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
قـدری مِـیِ طهـور ز تـهمـانـده سـبـو بر لـب زدم به نـیّت تـر کـردن گـلـو دیدم صداى هـاتفى از غـیب میرسد أُدخل الی الحرم که شده وقت گـفتگو شکر خدا که مـدح عـلی اکـبرش کنم با یک سلامْ دل به هـوایت روانه شد تسبـیح اشـک پـاره شد و دانهدانه شد نازم به این جمال و کمال و خصالِ تو مـرآتِ کـبـریـاست جـمـالِ خـدائیات بَدرُ المُـنـیرِ عـشقْ رُخِ مصطـفائیات بِیْنِ خطوط روی جبینت پُر از خداست گـیـسو به باد میدهى و دلـبرى عـلى پا در رکاب میکنى و حـیدرى عـلى گــرم طــوافِ روى تـو آلِ ابـوتـراب غـرق عـبادتى و خـدا مـنـظرى عـلى برقِ عـرق به روى تو الـماسْ اکـبرا از باده تو مـسـتى دلها فـراهـم است کارِ دلم چو زلفِ تو پیچیده دَرهَم است امـروز قـدرتى به صدا جـمـع میکند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
حـضـرت آیـنـه در خانه پـیـمـبـر دارد خوش به حال پدری که علی اکبر دارد دست این طایفه از عـرش فـراتر رفته پـسر ارشـد این خـانه به حـیـدر رفـتـه مـاه، بـاران سـتاره به فـلـک میریـزد از گل خـنـدۀ اکـبر چه نـمک میریزد چـقَــدَر نـسـل اسـد شــیــر دلاور دارد کعبه شک کرده و میخواست ترک بردارد نفس باد صبا مشک فشان شکل گرفت روز میلادت علی روز جوان شکل گرفت پسر حضرت خورشیدی و چون ماهی تو گـاه پـیـغــمـبـری و گـاه یـدالـلـهـی تـو سـاحـل امـنی و دریـا به شـما رو بزند کـوه جا دارد اگـر پیـش تو زانـو بـزند آنقدر نور پیمبر به تو واصل شده است فکر کردیم که قرآن به تو نازل شده است در ازل دور تو گشتیم که حج ساخته شد ذوالفقار از خم ابروی تو کج ساخته شد قـامـتـت در دل عـبـاس قـیـامـت کـرده آسمان را به تـمـاشای تو دعـوت کرده تا که هستی دو قـدم پیـش پدر راه برو بیـشـتر در نـظـر باش پـسـر! راه بـرو پـدرت بیتـو یـقـیـناً کـمـری خــم دارد به خـودش آمـده و دیـد تو را کـم دارد باید از نـیزه و شمـشیر تو را جمع کند کار سختیست تو را بین عبا جمع کند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
هر دلی شیداست ایزد را، بگوید یاعلی هر که مجنون است سرمد را، بگوید یاعلی هر که مشتاق است احمد را، بگوید یاعلی هر که میخواند محمد را، بگوید یا علی یا عـلی گـفـتم عـلیِ اکـبـرش آمـد به یاد یا عـلی گـفـتم گـل پیـغـمبرش آمد به یاد یاد اکـبـر یـاد سـرمـد را به دلهـا آورد یـاد اکـبـر یـاد احـمـد را به دلهـا آورد یـاد اخــلاق مـحـمـد را بـه دلهـا آورد یاد عشق و شورِ بیحد را به دلها آورد مظهر خُلق لطیف و شور و احساس آمده خلقاً و خُلقاً به احمد اشـبـه الـنـاس آمـده کیست شِبه مصطفی، آنکه شبیه حیدر است کیست مجذوب خدا، آنکه ز نسل کوثر است کیست شاگرد حسن، نامش علیِ اکبر است کیست فرزند حسین، آنکه همان پیغبر است سیرت و صورت نبی را مثل و همسان است او ظاهر و باطن چنان ختم رسولان است او چون قلم در وصفِ او شعرِ خدایی میسرود رویْ احمد، مویْ احمد، خویْ احمد مینمود چون نقاب از چهرهاش دستانِ رحمت میگشود دل ز مادر، دل ز بابا، دل ز خِلقت میربود رویِ او میخواست از ایزد که چون احمد شود جسم او حـق داشت تا آئیـنۀ سرمد شود صاحب جود و کرامت در مناعت بینظیر سیرهاش تهذیبِ نفس و در اطاعت بینظیر بندهای پاک و مطهر در عبادت بینظیر راست میگویم که باشد در شجاعت بینظیر در ولادت بینظیر و در شهادت بیبدیل کیست او پور خلیل و کیست او اول قتیل در مصافِ او ندارد هیچکس تابِ قرار میشکافد از هجوم خود سپاهی بیشمار میدرَد شمشیراو هوهو کنان چون ذوالفقار تا بجنبد دشمنش، سرهاست که گردد شکار عزمِ میدان کردنش، والله چون عزم علیست شیوۀ جنگیدنش، بالذّات چون رزم علیست وقت میدان رفتنش، قلب فضا را میدرَد با قـدمهـایش دل بـابـای خود را میبرد تیربـارانِ حـرم را بر تنِ خود میخـرد آه، از آندم که روحش سوی جنّت میپرد جسمش از شمشیر و نیزه، إرباً إربا میشود تشنهلب جان میدهد، قربان بابا میشود رویِ زانو میکشد خود را کنار او حسین میشود پیـش سپاهی، بیقرار او حسین وای از قلب حزین و چشم خونبار حسین تا به حـالا کس ندیـده، دیـدۀ تـار حسین در میان هلهله خواهر به دادش میرسد آری آری یاریِ مـادر به دادش میرسد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
یک دشت گُل از چهرۀ او چیده میشد وقـتی که هـمـنامِ عـلـی نـامـیـده میشد بـا مـقـدمـش مـثـل رســولِ مـهـربـانـی باران رحـمت در جهـان باریـده میشد دشمن اگر آن لحظه… اِستغفار میکرد بیشک ز لطفِ بیحَدَش بخشیده میشد دیگـر نـیـازی بود بر خـورشـید وقـتی نورِ جمـالش بر جهـان تابـیـده میشد؟! از قامتش میشد نـبی را جستجـو کرد حـتیٰ اگر که صورتش پـوشـیده میشد تـیــغـی دو دَم در اِنـحــنـایِ اَبـروانَـش باهر رجزخوانیِ چشـمش، دیده میشد در مـعـرکه مـانـنـدِ پـیـکـارِ ابـالفـضـل طومارِ دشمن از زمین، پیچـیده میشد جولانِ شمشیر و عیارِ ضربِ شـستـش با ذوالفـقار و مرتضیٰ، سنجـیده میشد اکـبر اگر هـمراهِ سـاقی حـمله میکـرد از ریشه بیشک، دشمنش خشکیده میشد ایکـاش از دریـای لـطـفِ بیکـرانـش بر جان ما هم قـطـرهای نوشـیده میشد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
جلوۀ سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست در سحرگاهان خدا داده گلی بر احمدش عالمی مجذوبِ حُسنِ نقشِ خط و خالِ اوست هم از اول در سرش شوقِ پَرِ پرواز داشت چون عمو تا بینهایت آسمان در بالِ اوست در نـبـردِ ظهرِ عـاشـورا به آغـوشِ بـلا ماه رفت و نالۀ خورشید در دنبالِ اوست مـعـجـزه میآفـریـنـد در صفِ کـربـبـلا خُلق احمد خوی حیدر هر دمی در حال اوست دل به امـواجِ بلا زد تا کـرانه پَـر کـشید ذوب گشتن در ولایت بهترین آمالِ اوست در مقامِ حضرتش این بس که با لطفِ خدا جمله اوصافِ نبی در طالع و اقبالِ اوست عاشـقا گر بهـره میجـویی برای آخرت بهرۀ دنیا و عـقبا مصطفی و آلِ اوست!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
ای خـالـق راز و نـیـاز عــاشـقـانـه در پیـشگـاه عـشق مـخـلـوقی یگـانه ای آسمان پیشانیات، ای ابر ای کوه سـجــادۀ تـو دشـتهـای بـیکــرانـه دارنـد در دسـتـانِ هـنـگـامِ قـنـوتـت گـنجـشکهـای بیشـمـاری آشـیـانه تسـبـیح میگـویی تمام خـلـوت شب با رودهـا با اشـکهـایت دانـه دانـه فرزند زمزم! کـیستی، اهل کجایی؟ در چشمهایت داری از کـوثر نشانه فریاد عاشـوراست موج پرچمی که وادی به وادی میبری بر روی شانه وقـتی که در حـال مـرور کـربلایی عـالم سـراسـر میشـود پـروانهخانه این بیت آخر با خودش دارد درودی بر مـادرت، آن شـهـربانـوی زمانـه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
ناگهان پر میکشی دریا به دریا میروی آه ای ابـر کـرامت تا کجاها میروی... برنمیداری سرت را از بهشت سجدهگاه کس نمیداند که هستی یا ز دنیا میروی آنچنان لبریزی از شور مناجات و دعا کز حضیض خاک تا اوج تماشا میروی یک صحیفه نور مینوشد دلم تا با توأم من دلم میگیرد از این لحظهها تا میروی صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظهای آه، ما را هم ببر با خویش هرجا میروی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
آمـد از راه، امـامِ دگـری مـثـلِ عـلـی سر زد از خاک دوباره شجری مثلِ علی خانۀ حضرت ارباب شده رشگِ جنان نـور بارید ز رویِ قـمـری مثـلِ عـلی در مدیـنهست ولی کعبه طوافش بکند پُر شده گوشِ جهان از خبری مثلِ علی وارثِ چـارمِ پـیـغـمـبـرِ اسـلام رسـیـد نایبِ شـیـر خـدا بود سـرانـجـام رسیـد آبـرو یافت دوبـاره گل گـلـزارِ حسین رونق آمد به سـراپـردۀ بـازارِ حـسین بانویِ مُلکِ عجم، مادرِ با نام و نشان شده دلـبـاخـته و حافـظِ اسـرارِ حسین زینتِ سـجـده و سجّـاده رسيده ز افـق تا شود آیـنه دارِ گـل رخـسارِ حـسـین سر زد از خانۀ اربابِ وفا؛ نـورِ جلی آمده چونکه علیابن الحسین ابن علی آمده آنکه چنان شیرخدا بت شکن است مرد جنگیست و آمادۀ هر تن به تن است خطبهای خوانَد و او فاتحِ شامات شود بسکه مانند علی صاحبِ نطق و سخن است عَـلـَم کـربـبـلا بـا نَـفـَـسش بـاقی مانـد غیرت اللّه زمانهست عمویش حسن است از حسن یاد گرفته که شود باز صبور این علی ابن الحسینست پُر از شورِ نشور آمـده آنکه به هـر شیـعـه مـصّلا بدهد سیـنه چاکـانِ حـسین را تبِ بالا بدهـد آمده تا شـود اسطـورۀ هر گـریه کُـنی پایِ پـروندۀ هر سیـنهزن امـضا بدهد آمـده عــزّت اســلام شـود یــوم الابـد تا که بر سجده کـنان معـنیِ والا بدهد عـاشـقی را به گـمانم گُهـرِ ناب رسید وارثِ واقـعیِ حـضرت اربـاب رسید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
قبل از تو عشق جرأت پیدا شدن نداشت اصلاً قنوت راه به تقوی شدن نداشت هرگز نـماز خلـق تمـاشا شدن نداشت قـرآن بیکـلام تو مـعـنا شـدن نـداشت با تو دوباره طلعـت کـوثر طلوع کرد آئـیـنـۀ عـبـادت حــیــدر طـلـوع کـرد ای مـقــتـدای گـریـۀ شـب زنـدهدارهـا دسـتت امـیـد سـفـرۀ هـر چـه نـدارها داریـم از صـحـیـفـۀ تو سـایـه سـارهـا یـادت نجـات بخـش هـزاران هـزارها ای ابـرهـا مـطـیـع دعــای غـلامـتـان باران چه قـابل است به پای غلامـتان دنیا هـنـوز مثل تو عـابـد نـدیـده است جبـریل بال زیر قـدومت کـشیده است با گریههات نبض عبادت تـپـیده است شیطان امید واهیاش از تو بریده است ای خط به خط کتاب تو تفـسیر بندگی جاری ست با تو عـطر مزامـیر بندگی دریـایـی و اسـیـر تـلاطـم نـمـیشـوی جز کوه سر به مهـر تجـسّم نمیشوی با خط کـفـر مست تـفـاهـم نـمیشـوی جز در قـنوت نیمه شبت گم نمیشوی پـیـشـانی بـلـنـد تو سـجـاد بـوده اسـت نـامت همیـشه زینت عـبّاد بـوده است عـرفان نسـیـم صبح ابوحـمـزههای تو لبـیـک مـیرسـیـد بـه هـر ربـنـای تـو داوود جـان گرفـتـه ز لحـن دعـای تو یک روز شاه میشـود آخـر گـدای تو حرف گدایی است ببـین دست خالیام این اشکهای شوقم و این خسته حالیام ای عشق بیحرم حرمت چشمهای ما خـاک بـقــیـع نـابتـریـن تـوتـیـای مـا بارانی است نـذر تو حال و هـوای ما از غم ترک ترک شده بغض صدای ما هر جا که صحبت از حرمت شد دلم شکست تا حرف غربت از حرمت شد دلم شکست معـراج چشم عـاشـق ما جـنّت البـقـیع تا بـوده بـوده قـبـلهنـما جـنّـت الـبـقـیع یک شعبهای ز عرش خدا جنّت البقیع سـایـه نـشـین کـربـبـلا جـنّـت البـقـیـع غم در گلوی شیعه صریح است در بقیع سنگ مزار جای ضریح است در بقیع جز تو که در مـقـابل شعـله امـام شد؟ در فصل خون مسافر تکـفیر شام شد؟ بر روی نـیـزه شـاهـد مـاه تـمـام شـد؟ چل سال اشک و ماتـم تو مـسـتدام شد چل سال اشک ریخته با روضههای آب چـل سـال یاد تـشـنـگی کـودک ربـاب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
از شعف امروز گیتی رشگ فردوس برین است پنجم شعبان و میـلاد امام چارمین است از پـدر شهـزادۀ والا ز مـادر شاهـزاده مصطفی فخر دو عالم را چهارم جانشین است باب وی شاهنشه کونین و ماه مشرقین است شهربانو مادرش شهزادۀ ایران زمین است نام زیبایش علیّ ابن حسین ابن علی بود کو مُلقّب از حق یکتا بزین العابدین است کی تواند ذرّه گوید مدح خورشید جهان را من یکی از ذرّه کمتر او خور افلاک دین است شرق انـوار الـهـی آسـمـان هـشت نـیّـر مخزن علم لدّنی دُرج دُرهای ثمین است ممکن است اما صفات واجبی از وی هویدا مظهر ذات و صفات خالق جان آفرین است محـرم اسـرار یـزدان عـالم آیـات قـرآن حجّت خلّاق رحمان اصل قرآن مبین است می ندانم چیست حکمت خسروی با این جلالت دست بسته دلشکسته دستگیر قوم کین است مطلع انـوار لامع بـسته اندر غـل جامع ای عجب جوید معینی آنکه عالم را معین است خارجی خوانند نامش مسلمین بیحقیقت آنکه جدّ امجدش اسلام را رکن رکین است دید در کوفه جفای کوفیان از حد گذشته و ز ستم های فراوان، عمههایش دل غمین است گفت کای قوم دغل ما میهمانیم اندرین شهر حرمت مهمان مگر در کیشتان آخر چنین است مصطفی اجر رسالت حُبّ قربی کرده تعیین معنی حُبّ و مودّت امت بیشرم این است؟ شعر«سعدی زمان» را بنگرد با چشم تحسین آنکه در این فن دارا خود ادیب نکته بین است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
بشارت باد بر یاران که عالم خُلد رضوان شد بِهین میلاد فخرالساجدین آن شاه شاهان شد عیان شد پنجم شعبان ز الطاف خداوندی به برج معرفت ماهی تجلّا کرد و تابان شد پدر سلطان دین و مادرش هم دختر شَه بود مبارک مقدمش فخر حجاز و ملک ایران شد زبانم قاصر از مدحش چسان گویم حسین اورا در آغوشش کشید و از لبش بوسید وخندان شد علی نام و لقب سجاد و زین العابدین شهرت هویدا آفتاب و معدلت در ماه شعبان شد همی دانم صفات لم یزل از وی هویدا گشت زبان بگشود و درگهواره یزدان را ثنا خوان شد همان زین العبادی که زدند او را غل و زنجیر همان آزادمرد آخر اسیر قوم عدوان شد برفت از کربلا بر کوفه و از کوفه بر شامات چرا عالم نشد ویران چو جایش کنج ویران شد بگِرد شمع رخسارش بگَرد ای«شاجری»هردم پرِ پروانهٔ دل سوخت اندر جمع و بیجان شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیهالسلام
پنجم شعـبان رقـم زد روزِ بیمانـند را بر لبِ صاحب زمان زیباترین لبخند را بارشِ باران خـبر آورده این پیـوند را لحـظۀ شـیـرینِ مـیلادِ پـدر فـرزنـد را عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین خواند او را حضرت حق؛ أَنْتَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ در قنوتش آیهایه شوقِ استغـفار داشت در دل محراب با عرشِ خدا دیدار داشت اینچنین در هر زمان آرامشِ بسیار داشت در عبادت؛ خطِ مشی و سیره و معیار داشت از نگاهش شرحی از نهج البلاغه جاری است شک ندارم که صحیفه شیوۀ دینداری است ذکر خیرش هست تا روز قیامت ذکرِ لب ربّناهایش حلاوت داشت با طعمِ رطب چرخشِ تسبیح او حولِ مدارِ روز و شب شد علیبن الحسین و عشقِ با اصل و نسب هم رگ و هم ریشهایم و شد برایمان عزیز هست ایرانی نسب از سمتِ مادر؛ گل بریز! دستِ حق ویرانگرِ ظلم و ستم آورده بود نور مطلق! آفتابِ خوش قدم آورده بود در طوافِ روی او خورشید، کم آورده بود محض سائلها فقط لطف و کرم آورده بود داد با روشنگریِ خود به ظلمت خاتمه بود مـولـودِ چـهـارم از تـبـارِ فـاطـمـه
: امتیاز
|